حجه الاسلام آل کاظمی:
خانواده ازکارخانه خسته شده بود. گفت برویم سری به منزل آقای پارچینی همسایه قدیم بزنیم. طبق معمول استخاره کردم. استخاره بد آمد. گفتم : استخاره بد آمد. گفتند : میرویم اگر منزل هم نبود تاحرم میرویم و زیارت میکنیم. گفتم بد آمدن استخاره معلوم نیست برای نبودن آنها باشد ممکن است دلیل دیگر داشته باشد. بهرحال آماده شده بودند وراه افتادیم برادر خانم آقانصرالله که آنروزها حدوه دوازهشت سال داشت میهمان ما بود وهمراه ما آمد. رفتیم منزل جدید آقای پارچینی. اتفاقا سید وخانواده همگی منزل بودند واز رفتنما هم خیلی خوشحال شدند. خانمها آنطرف نشستند ما وآقای پارچینی وپسرانش این طرف نشستیم .
برای پذیرائی چائی ومیوه آوردند برای قاچ کردن میوه چاقوهای جدیدی آوردند که فوق العاده تیز بود. چیزی نگشت که ازطرف خانمها سروصدا ودادوفریاد بلند شد معلوم شد برادر خانم آقا نصرالله با چاقو بجای قاچ کردن سیب چهار انگشت خودرا قاچ میکند با عجله دنبال تاکسی رفتیم وبچه را به بیمارستان رساندیم وانگشتان اورا بخیه کردند به خانم گفتم حالا به حکمت استخاره پی بردید؟ درست است که منزل بودند ولی این حادثه درکمین بود اگر به استخاره عمل کرده بودیم این خطر برطرف میشد.
- ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۴:۰۹