بدان که استخاره در لغت طلب خیر و راهنمایى به صلاح خود از کسى نمودن است ، و استشاره نیز مراجعت به کسى کردن است در امرى که آدمى را در آن ترددى باشد، تا آنکه او اشاره کند به امرى که صلاح این کس در آن است به مقتضاى راى او، و اگرچه استشاره از برادران مؤ من نیز مطلوب است ، چنانچه بعد از این اشاره به آن خواهد شد.
اما مقصود اصلى در این مقام طلب خیر از جناب مقدس الهى است ، و رجحان آن به حسب عقل و نقل معلوم است ، چه ظاهر است که صانع عالم به مصالح دنیا و عقباى بنى آدم از همه کس داناتر است ، و با لطف و کرم نامتناهى و بى نیازى از جمیع خلق و قدرت بر جمیع امور ممکنه در آنچه صلاح بندگان در آن است ضنت و بخل نمى نماید، خصوصا وقتى که بنده امور خود را به او گذارد و از او صلاح خود را طلب نماید، پس باید که بنده خیر خود را در جمیع امور از پروردگار خود طلب نماید و مصلحت خود را به لطف او گذارد.
و ایضا معلوم است که مقتضاى بندگى و کمال مرتبه عبودیت آن است که مرادات و ارادات خود را تابع ارادات حق گرداند، و به مقتضاى و ما تشاوون الاّ ان یشا از مشیت خود خالى گردد، و خواهش خداوند خود را، بر خواهش خود مقدم دارد، تا آن که خداوند رحیم او را به خود نگذارد، و در هر میسور و معسور مدبّر امور او گردد، و به فحواى ... و من یتوکّل على اللّه فهو حسبه ... حق تعالى کافى مهمات او باشد، و این مرتبه اعلاى درجات مقربان است .
و به سندهاى بسیار، شیخ مفید و سیدبن طاووس و دیگران از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) روایت کرده اند که حق تعالى مى فرماید که از جمله شقاوت بنده من آن است که کارها کند و طلب خیر خود از من ننماید.
و سید و برقى ، به سندهاى معتبر از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت کرده اند که هر که در امرى بدون استخاره داخل شود و به بلایى مبتلا شود، خدا او را در آن بلا اجرى ندهد.
و سید به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که مى گفت که هرگاه در امرى طلب خیر از حق تعالى کرده باشم ، پروا ندارم که به راحت افتم یا به بلا، و فرمود که پدرم مرا تعلیم استخاره مى نمود، چنانچه سوره هاى قرآن ، مرا تعلیم مى نمود.
و ایضا از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام ) روایت کرده است که ما استخاره را یاد مى گرفتیم ، چنانچه سوره هاى قرآن را مى آموختیم .
و ایضا به سند صحیح ، از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که هیچ بنده طلب خیر از خداوند عالمیان نکرده است مگر آن که خیر او را براى او میسر گردانیده است هر چند او نخواهد.
و شیخ طوسى ، به سند معتبر از حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) روایت کرده است که چون حضرت رسول (صلى اللّه علیه و آله ) مرا به یمن فرستاد مرا وصیت کرد که یا على حیران نمى شود کسى که از خدا استخاره کند، و پشیمان نمى شود کسى که با مردم مشورت کن.
و بدان که بعد از طلب خیر از حق تعالى باید که هر امر که رخ نماید به آن راضى باشد، و بداند که خیر او در آن بوده است که واقع شده است ، هرچند در نظر او بد نماید و موافق خواهش او نباشد.
و برقى در محاسن به سند معتبر از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که دشمن ترین خلق خدا کسى است که خدا را متهم دارد. راوى گفت : کسى باشد که خدا را متهم دارد؟ فرمود: بلى کسى که طلب خیر از خداوند خود بکند، و بعد از آن امرى که واقع شود به آن راضى نباشد، پس خدا در خیرخواهى خود یا دانستن خیر او متهم داشته .
و سید بن طاووس ، از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که خداوند عالم مى فرماید: هر که راضى به قضاى من نباشد، و شکر نعمتهاى من نکند، و شکیبایى در بلاى من به عمل نیاورد، پس پروردگارى به غیر من طلب کند، و هر که به قضاى من راضى باشد و بر نعمتهاى من شکر کند و بر بلاى من صبر کند، بنویسم او را از جمله صدیقان نزد خود.
و حضرت فرمود: هر کس طلب خیر کند از خدا در امرى ، و یکى از دو امر براى او به عمل آید، و در دلش چیزى بوده باشد یعنى : از عدم خشنودى ، یا خیربودن آن امر، پس خدا او را متهم داشته در قضاى او.
و کلینى ، به سند صحیح از حضرت صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که داناترین مردم به خدا، کسى است که راضى تر باشد به قضاى او.
و به سند صحیح دیگر از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام )روایت کرده است که صبر کردن و از خدا راضى بودن سر طاعت و بندگى خداست ، و هر که صبر کند در بلا و راضى باشد از خدا در هر چه براى او حکم کند و مقدر گرداند،
خواه موافق خواهش او باشد و خواه نباشد، پس خدا مقدر نمى گرداند براى او مگر آنچه خیر او در آن است ، خواه دوست دارد و خواه مکروه او باشد.
و بدان که استخاره چند نوع است :
اول : آن که در هر امرى که اراده نماید به جناب مقدس الهى متوسل شود، و خیر خودرا در آن امر از حق تعالى طلب نماید، و بعد از آن ، آنچه روى دهد به آن راضى باشد، از میسر شدن آن امر یا میسر نشدن ، و از مصالح و مفاسدى که بر شدن یا نشدن آن مترتب شود، زیرا که چون امر خود را به عالم الخفیّات تفویض کرده است ، باید که راضى باشد بهرچه واقع مى شود، و بداند که حق تعالى خیر او را بهتر از او مى داند.
دوم : آن که بعد از آن طلب خیر از خدا بکند در دل خود نظر کند، و آنچه به خاطر او مى افتد به آن عمل کند.
سوم : آن که بعد از طلب خیر، مشورت کند با مؤ منى ، و به آنچه آن مؤ من مى گوید عمل کند.چهارم : آن که استخاره به قرآن مجید، یا به تسبیح ، یا به بنادق ، یا به رقاع بکند، به تفصیلى که مذکور خواهد انشا اللّه . و اکثر احادیث استخاره دلالت بر قسم اول مى کند.
و بعضى از علماى ما مانند شیخ مفید و ابن ادریس و محقق (رضوان اللّه علیهم ) در جواز استخاره بغیر سه قسم اول ، تردد و تامل کرده اند، بلکه ابن ادریس ، ترجیح عدم جواز داده . اما اکثر اعاظم تجویز کرده اند و مستحسن دانسته اند، و در کتب فقه و دعا کیفیت انواع استخارات را ذکر کرده اند، و شیخ شهید و سید بن طاووس (علیهما الرحمة ) طعن بسیار بر انکار ابن ادریس (رحمه اللّه ) نموده اند.
و حق آن است که چون احادیث در باب هر یک واقع شده انکار نمى توان کرد. اما عمده استخاره ، آن سه شق اول است که در این زمانها متروک است.